از قدیمی ترین زبان ها و از گروه زبان های هندو ایرانی (آرین)، «زبان فارسی» است که زبانی پیوندی است. این گروه زبانی، مجموعهای از چندین زبان را شامل میشود که بزرگترین جمعیت جهان به این گروه سخن میگویند و صدها واژه مشترک میان فارسی و آنها وجود دارد. با آکسان پلاس همراه باشید.

هیچ زبانی بسیط و خالص نیست، بلکه هر زبانی کم و بیش با دیگر زبانهای متعلق به اقوام و ملل مختلف آمیخته شده است. زبان فارسی نیز از این قاعده مستثنا نیست و با زبان عربی به نحو قابل توجهی ترکیب شده است. این اختلاط و امتزاج، دایره کلمات فارسی را افزونتر و حوزه معانی آن را گستردهتر و توانمندتر کرده است. بنابر این علاقه خاص به زبان فارسی و پرهیز از واژگان عربی، به معنای وداع با همه کتب علمی و ادبی ایرانیان است، زیرا کلمات عرب در فصیحترین نثر و نظمهای فارسی آمده است. همچنین نباید برای به کار بردن کلمات عربی اصرار داشت و خواننده فارسی را به مراجعه به فرهنگ «عربی-فارسی» محتاج کرد و یا لغات عربی را به آنچه تا کنون در کتب نظم و نثر به کار رفته است محدود کرد و تنها از همانها بهره برد. شاید نظر صواب، دیدگاه مرحوم دهخدا باشد که «بی شک هیچ حد و سدی برای استعمال لغت عرب در زبان ما نیست و تنها ملاک احتیاج شاعر و نویسنده است». دهخدا در یادداشتهای خود مینویسد: «بیرون ریختن عربی از فارسی بدان ماند که کسی به آمریکایی پیشنهاد کند که من در تاریخ تجسس کرده و یافتهام که زرهای شما و معادن زر شما اصلاً مال سرخپوستان بومی بوده و حالا شما با این تمدن و ترقی سزاوار نیست که از مرده ریگ آنان داشته باشید. بیایید تمام زرها، و تمام عمارات و شهرها و کارخانههای شما که بدان زر تهیه شده، از جا برکنیم و به دریای محیط بریزیم».
مرحوم دهخدا، ترکیبهای دیوان حافظ (اعم از ترکیب دو واژه «فارسی-عربی» یا واژه عربی با پسوند و پیشوند فارسی) را استخراج کرده است. این ترکیبها در جلد مقدمه «لغت نامه دهخدا» صفحات 517 تا 519 به ترتیب الفبایی آمده است. قبل از آوردن ترکیبات، در تأیید نظر دهخدا، به بیتی از حافظ اشاره شده است که مشهور و زبانزد عام و خاص است. حافظ در این بیت، در مصرع اول، کل کلمات را از لغات عربی انتخاب کرده و در بیت دوم، همه واژگان را از فرهنگ فارسی برگزیده است. هر چند از این جهت این دو مصرع، نا برابر و ناهمگون باشند اما استواری و انسجام آن به گونهای است که کسی در آن ناهماهنگی نمیبیند:
ساکنان حرم ستر عفاف ملکوت
با من راهنشین، باده مستانه زدند
در ادامه این مطلب، به برخی از ترکیبات حافظ که دهخدا استخراج کرده است،اشاره میکنیم. شاید باعث شود برای واژه جایگزین لغات انگلیسی، گاهی هم از ترکیب لغات فارسی و عربی استفاده شود، نه این که فقط از ترکیب کلمات و پسوند و پیشوندهای فارسی استفاده شود.
حرف آ:
«آب حیوان؛ آخر زمان»
حرف الف
«ارباب معرفت؛ ازرق پوشان؛ اسلام پناه؛ اطوار سیر؛ اهل خلوت؛ اهل راز؛ اهل نظر»
حرف ب
«باد صبا؛ بار منت؛ باغ خلد؛ بساط قرب؛ بلاکش؛ بلند جناب؛ بی جنایت؛ بی غش؛ بی وفایی؛ بدعهد»
حرف پ
«پرده عظمت؛ پرده عنبی؛ پرعتاب؛ پیر خرابات؛ پیر مناجات»
حرف ت
«تکیه گاه؛ تماشاگه؛ تنگ حوصله؛ توبه شکن؛ توبه فرمایان؛ توبه کار»
حرف ث
«ثبات قدم؛ ثناخوان»
حرف ج
«جام تجلی؛ جام عالم بین؛ جرعه کش؛ جرم پوش؛ جفاکیش؛ جلوه گاه؛ جولانگه»
حرف ح
«حال گردان؛ حباب وار؛ حسن خداداد؛ حسن فروشان؛ حقوق نمک؛ حقه باز؛ حلقه بندگی؛ حلوا بها»
حرف خ
«خاطر مجموع؛ خال مشکین؛ خجسته لقا؛ خراب آباد؛ خرقه پوشان؛ خمارکش؛ خیال انگیز؛ خیال بستن»
حرف د
«دا فنا؛ دام بلا؛ دردنوش؛ دردی کشان؛ دعاگوی؛ دلق پوشان؛ دل صنوبری؛ دنیاپرست؛ دولت پناه؛ دیوسیرت»
حرف ر
«رواق خم؛ رطل گران؛ رند عافیت سوز؛ رقص کنان؛ روح فزای؛ روز الست؛ روز حشر»
حرف ز
«زاد سفر؛ زهد فروش؛ زهره جبین؛ زیارتگه»
حرف س
«ساز طرب؛ سجاده نشین؛ سحرگاه؛ سرحلقه؛ سعادتمند؛ سفله پرور، سفله طبع؛ سوز غم؛ سیلاب؛ سیل دمادم؛ سیم ساق؛ سیمین ساق»
حرف ش
«شام غریبان؛ شب دیجور؛ شرب مدام؛ شش جهت؛ شعبده باز؛ شفاخانه؛ شکرانه؛ شمشاد قد؛ شهره شهر؛ شیرین حرکات»
حرف ص
«صاحب جاه؛ صاحبقران؛ صافی دل؛ صبح خیزی؛ صبحگاهی؛ صبوحی فروشی؛ صف شکن؛ صنم پرست؛ صورت گر؛ صومعه داران»
حرف ط
«طاق ابرو؛ طرب آشیان؛ طرب خانه؛ طرب شکار؛ طربناک؛ طره شبرنگ؛ طمع خام»
حرف ظ
«ظاهر پرست»
حرف ع
«عابد فریب؛ عاشق کش؛ عافیت سوز؛ عالم سوز؛ عذرخواه؛ عشق بازی؛ عمرکاهی؛ عنان کشیده؛ عنبرافشان؛ عیسی دم؛ عیش خوش»
حرف غ
«غائبانه؛ غارتگری؛ غالیه سا؛ غرق گناه؛ غم پرست؛ غم خواری؛ غم زده؛ غمگسار؛ غول نمایان؛ غیرت ماه»
حرف ف
«فتنه انگیز؛ فرح بخش؛ فرخنده فال؛ فیض بخش»
حرف ق
«قباپوش؛ قدسیان؛ قرض دار؛ قلب شناسی؛ قلب گاه»
حرف ک
«کافردلان؛ کافرکیش؛ کج طبعان؛ کم حوصله؛ کم عیار؛ کمینگه؛ کوته نظر؛ کیسه پرداز؛ کیمیای سعادت»
حرف گ
«گداصفتی؛ گلبن عیش؛ گلعذار»
حرف ل
«لاله عذار؛ لقمه پرهیزی؛ لوح ساده»
حرف م
«ماتم زده؛ ماه تمام؛ ماه سیما؛ مبارک آباد؛ مجلس افروز؛ محنت آباد؛ مرغ سحر؛ مسئله آموز؛ مشکل گشائی؛ معشوقه باز؛ ملامتگر؛ منزلگه؛ مه سیما؛ می بی غش؛ میراث خوارگان؛ میر مجلس»
حرف ن
«ناانصافی؛ ناتمام؛ ناخلف؛ نادره گفتار؛ نازک طبع؛ نازک عذار؛ ناصواب؛ نامحرم؛ نرگس جماش؛ نزهتگه؛ نظربازان؛ نظربازی؛ نقش باز؛ نقشبندی؛ نودولتان؛ نورچشم؛ نوسفر؛ نوعروس؛ نیلی حصار»
حرف و
«ورد زبان؛ وفادار؛ وفاداری؛ وقت شناس؛ وقت شناسان»
حرف هـ
«هشت خلد؛ هم عنان؛ هم قرآن؛ هم نفسان؛ هم نفسی؛ هواخواه؛ هواداران؛ هواگیر»
حرف ی
«یار سفرکرده؛ یک جهت؛ یک قبا»
سایر مطالب مرتبط با فرهنگ ایران و فرهنگ ملل را در سایت آکسان پلاس مطالعه کنید.